دیالوگ 10

شنبه ی هفته ای که گذشت با هم خونه ای های نیوزیلندیم رفته بودیم جشنواره ی فیلم نیوزیلند تا فیلم زنان بدون مردان از شیرین نشاط رو ببینیم. خود فیلم از نظر من فیلم درخشانی بود که تنهایی و بی پناهی 4 تا  زن از طبقات اجتماعی مختلف رو در پس زمینه ی دهه ی 1330 وکودتای علیه مصدق و جامعه ی مردسالار اون دوران نشون می داد.

بعد از فیلم:

من [خطاب به گلن]: فکر کنم واسه ی شماها یه کم خسته کننده بود چون ارجاعاتی داشت که غیر ایرانی ها اونو درک نمی کردن

گلن: نه اتفاقا کار خوبی بود. من که خوشم اومد

لورا: من هم خوشم اومد. فیلمی نبود که آدم رو خسته کنه. یه جاییش منو گیج کرد اما روی هم رفته فیلم خوبی بود

ربکا: آره خیلی خوب بود. باعث شد که من علاقمند بشم بیشتر در مورد ایران بدونم

گلن و لورا: آره ما هم دقیقاً همین حس رو داریم

من: راستش همونطور که آخر فیلم هم دیدین فیلم به مبارزان راه آزادی از سال 1285 تا 1388 تقدیم شده بود،و به طور خلاصه می شه گفت که به غیر از تم اصلی فیلم که همون تنهایی زن ها متفاوت در جامغه ی ایرانی بود، ما مردم ایران بیشتر از صد ساله که داریم واسه ی رسیدن به دموکراسی و آزادی تلاش می کنیم و هنوز هم راه زیادی داریم که بریم.

ربکا: آه چه سخت. این قضیه ی حجاب چیه؟ زن ها قبل از ازدواج باید حجاب داشته باشن و بعدش می تونن بدون حجاب باشن؟

من: نه ربطی به ازدواج نداره. بیشتر یه قضیه ی شخصیه و خود زنها هستن که انتخاب می کنن حجاب داشته باشن یا نه.

لورا: راستی زبان فارسی هم زبان قشنگی بود. از او خ خ کردن ها توش نداره.

من: آره زبان موزیکالیه.

لورا: آهان الان که گفتی موزیک یاد این افتادم که یه جای فیلم که یه نفر داشت آواز می خوند تماشاچی های پشت سر من هم داشتن بشکن می زدن و باهاش می خوندن. خیلی باحال بود

گلن: آره مهدی هم داشت باهاشون می خوند. اما بشکن نمی زد

ربکا: اه پس تو هم شعرشو بلد بودی؟

من: آره بابا از ترانه های معروف موسیقی ایرانی بود

لورا: پس واسمون بخونش

من [در حالیکه شعر رو فراموش کردم ولی نمی خوام بگم یادم رفته به فکر این می افتم که یه شعر قدیمی پیدا کنم و بخونم]: شعرش این بود [به آواز]: گلناااااااااااااار، گلنااااااااااااااااااار، کجایی که از غمت ناله می کند این دل گرفتااااااااااااااار. گلناااااااااااااااااااار، گلنااااااااااااااااار …… ..

6 responses to this post.

  1. Posted by اشرف on ژوئیه 19, 2010 at 9:41 ق.ظ.

    ما که تو قلب ایران نمی تونیم این فیلم و ببینیم 😦
    شما ببینین واسه ما هم تعریف کنید…

    پاسخ

    • امیدوارم الان که دارم جواب این دیدگاه رو می ذارم، فیلم رو پیدا کرده باشی و دیده باشی. ظاهراً بعضی از دوستام توی ایران پیدا کردن فیلمشو.

      پاسخ

  2. Posted by ثنا نصاری on ژوئیه 27, 2010 at 1:51 ب.ظ.

    سلام
    من فیلم رو دیدم کتابش رو هم خوندم. فیلم خوبی بود ولی من کلا قسمت های رویا گونه و سورئال رو دوست نداشتم. خب راجع به مهاجرت چی باید بگیم؟ تو هر چی راجع به این فرهنگ به اونها بگی در واقع بخش دیگری از تاریخ و فرهنگ رو ناخواسته پنهان یا حتی تحریف کردی. این اتفاق به دلیل ماهیت تناقض آمیز فرهنگ ماست وکاریش هم نمی تونی بکنی.

    پاسخ

    • ایول ثنا جان، خوشم میاد که اطلاعاتت به روزه و این فیلم رو هم سریع گرفتی دیدی. اگه تونستی به بهارک و امیر هم برسون فیلمشو. ظاهراً خاطرخواه زیاد داره تو ایران. با حرفت هم در مورد مهاجرت کاملاً موافقم، نه تنها مهاجرت بلکه فکر می کنم در مورد هر چیزی اینجوریه و مثلاً خود منم که الان اینجام، یه بخشی از فرهنگ و زندگی اینجا رو می بینم و یه بخش دیگه اش رو نه. واسه ی همینم همیشه اصرار دارم که این چیزا صرفاً دیدگاه و همچنین دیالوگ های منه، و الزاماً آینه ی تمام نمای واقعیت بیرون نیست.

      پاسخ

  3. Posted by Houtan shirazi on دسامبر 19, 2010 at 3:49 ق.ظ.

    مهدی جان نور و تصویری متوسط بود و در زبان اثری پر نقص.این دیدگاه من بود ولی‌ تلاش برای نفس کشیدن در تصویری بی‌ وطن ستودنیست.

    پاسخ

    • مرسی از این همه نظراتی که گذاشتی هوتن جون، من هم کار رو با همین معیارها ارزیابی کردم، مخصوصاً اینکه اولین تجربه ی بلند شیرین نشاط بود و نباید ازش توقع داشت مثل خیلی از کارگردانای درست و حسابی دنیا تقریباً بی نقص باشه. مخصوصاً برای من که هر روز با این علوم انسانی دارم سر وکله می زنم و خیلی وقت ها با استادم و بقیه بحث های طولانی مدتی درباره ی ایران داریم، وجهه ی احساسی فیلم باعث می شد که اون ضعف ها رو نادیده بگیرم و در کل نتونم بدون تعصب باهاش برخورد کنم.

      پاسخ

بیان دیدگاه